نهج قرآن دارابکلا

ساخت وبلاگ
به نام خدا. توضیح: دوستی متنی از کوروش گذاشت با این جملات: «به یادتان می‌آورم تا بدانید که زیباترین منش برای انسان محبت است، پــس مـحـبـت کـنـیـد چه به دوست و چه دشمن که محبت دوست را بزرگ کنـد و دشمن را نیـز دوست.» کوروش.در پاسخ به او نوشتم: به نام خدا. سلام و عرض عصر به خیر. جناب... .‌ درین باره مقداری سخن دارم. در زیر خواهم نوشت؛ هر چند چکیده؛ عین ماستِ کیسه: گزینش سخن بزرگان و مشهوران، اقدام عقلانی و اخلاقی و حتی عاطفی‌یی می‌باشد که اثر خود را هم، معمولاً درجا، برجای می‌گذارد. درین نقل، حرف کوروش -پادشاه مشهور هخامنشی- سانسور صورت گرفته. گرچه حُب و محبت که شما بر روی آن به تأکید اکید و عمیق و البته وحید !! رفته‌اید، آنچنان در روابط انسانی عیار دارد که حتی مزد رسالت پیامبر رحمت و شفقت حضرت محمد مصطفی -ص- محبت و مَودّت به خاندان ایشان است که در ادبیات دینی ما به اهل بیت -علیهم السلام- تعیین شده است که شامل معرفت و ارادت و پیروی است. اما سانسور کجاست؟ آنجا که خودِ کوروش در طی نزدیک ۷۰ سال عمر خود، که تقریباً نیمی از آن را (یعنی از ۴۰ سالگی تا ۷۰ سالگی) پادشاه بوده است، بر روی زین اسبِ جنگ و شمشیربه‌دست نشسته و در ستیز و جنگ بوده است و از جمله پادشاهانی است که، کمتر از جنگ و کشت‌وکشتار و دفاع و مقاومت دست شسته است؛ همواره در جهان‌گشایی و کشورگشایی و مرزگذاری امپراتوری خود، و ایضاً برخی مواقع هم در جنگ با کسانی بوده که به عنوان ستمدیده ازو کمک طلبیده بودند، شرکت مستقیم و پیشرو داشته است بنابرین، کسانی که کوروش را درین جور جمله‌ها، خوش‌نما و تک‌بُعدی جانمایی و زرورق می‌کنند، اگرچه گزینش زیبایی است، اما تمام چهره و افکار و اندیشه‌ی او نیست و بلکه گرایی نادرست به مخاطب است. حتی خو نهج قرآن دارابکلا...ادامه مطلب
ما را در سایت نهج قرآن دارابکلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nahjeqoranedarabkola بازدید : 33 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:22

به نام خدا. سلام. پاسخم به یک بحث که در گروه مجازی "هیئت رزمندگان" مطرح شد: به جای فرد می‌روم روی فکر که بحث را منطقی‌تر شکوفا می‌کند. در شعار اصلی اسلام -یعنی لا اله الّا الله- دو مفهوم بنیادی "لا" و "اِلّا" خط دیندار را ترسیم کرده است. یعنی در همه‌حال یک آدم توحیدی، هم باور به نفی دارد و هم اعتقاد و ایمان به اثبات. در لا دست به رد و نفی می‌زنیم و در اِلّا دست به اثبات. پس انسان نمی‌تواند به دین گراییده باشد اما تفکر نفی نداشته باشد. تا نفی نکنیم، باور تکمیل نمی‌گردد. حالا این نفی و رد را می‌توان بی‌شمار شماره کرد؛ از بُت سنگ و گِلی تا هر چه جای خدا خواست بنشیند. در معنای امروزی اومانیسم اوج این نفی است که مؤمن نباید در رد چنین ایدولوژی باطلی، شرم داشته باشد. تا اینجا خودم فکر می‌کنم توانستم مطلبی را طرح مسئله کنم که در دنباله می‌خواهم کمی کاربردی‌تر و تاریخی‌ترش کنم.وقتی بنیانگذار دین حنیف یعنی حضرت ابراهیم ع خواست کار خود را در جامعه شروع کند تا پیام خدا را عملی ساخته باشد، دو رفتار از خود ظهور داد تا هم آیین حُنفاء را روشن کند و هم رد کیش صابئان و بت‌پرستان را تبیین. چون اینان باور داشتند بشر نیاز به میانجی روحانی دارد اما آن میانجی که بشر را به بتواند به خدا ربط دهد و از خدا خبر به بشر آورَد، از جنس آدم نباید باشد. ازین‌رو روی آوردند به هیاکل (=جایگاه‌های عبادی) مثل سیاره ها و ستاره‌ها. حضرت ابراهیم ع ابتدا به شیوه‌ی ویژه با اصحاب هیاکل موافقت کرد تا با این تاکتیک، به طریق استدلال آنان را از بندگی ستاره و سیاره برگرداند و به خدا بپیوندانَد که وقتی گفت ستاره غروب می‌کند پس نمی‌تواند خدای حیّ و حاضر باشد در واقع آنان را خلع سلاح عقیدتی کرد. و همین‌طور در مواجهه‌ی عقلانی با نهج قرآن دارابکلا...ادامه مطلب
ما را در سایت نهج قرآن دارابکلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nahjeqoranedarabkola بازدید : 43 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:22

به نام خدا.سلام. حکیم فردوسی در وصف محمود غزنوی پادشاه عصر خود، زبان به واژگانی می‌گشاید که از دیدِ بنده دست‌کم می‌خواهد سه پند و پیام کنار هم بنشانَد. یکی اِصالت سیاست که اگر نباشد کیان جامعه فرو می‌پاشد. دیگری رابطه‌ی گرم مردم با قدرت که اگر به سردی گراید زیانبار است. و سومی به شاه زیرکانه با قدرت زبان شعری، خط دهد باید چنین و جنان باشد تا حکومتش جان داشته باشد و بَر و آبرو کسب کند. من به یکی دو چند بیت اشاره می‌کنم از سر آغاز شاهنامه شاهنامه تا اقامه‌ی دلیل و علت نموده باشم:جهاندار محمودشاه بزرگبه آبشخور آرَد همی میش و گرگیعنی سلطان محمود غزنوی چنان سیاست می‌ورزد (در واقع فردوسی دارد زیرکانه با به کار گیری ادبیات اِغراقی و مبالغه‌آمیز یاد می‌دهد که این گونه سیاست بورزد) تا حتی گرگ، دشمن خونی میش، کنار میش سرِ یک سرچشمه‌ی گوارا گَرد آید.نپیچد کسی سر ز فرمان اوینیارَد گذشتن ز پیمان اوییعنی حال که محمود غزنوی چنین است پس کسی دوست ندارد از امر او سرپیچی کند و از پیمان با او بگذرد و عهد بشکند. به نظرم فردوسی درین فراز، هوشمندانه دارد رمز و راز حکومت و سیاست را تعلیم می‌دهد.به تن ژنده‌پیل و به جان جبرئیلبه کف ابر بهمن به دل رودِ نیلیعنی محمود غزنوی چنان پادشاهی هست که در ظاهر جسمانی مانند یک فیل بزرگ و خشمگین و شجاع در برابر دشمن است، اما در قلب و روح انسانی به مثابه‌ی جبرئیل امین است با ملت خودش. بستر قدرتش عین ابرهای بهمن و خود بهمن است که اگر فرو ریزد همه را به درد سر می‌اندازد، ولی همین سلطان که به نظر فردوسی، شکوه و شوکت جمع کرد در دل و جان و عاطفه، با ملت سرزمینش مثل رود نیل مصر و سودان، گریان و مهربان و آرام است و از خروشان‌شدن ابا دارد.برچسب‌ها: شعر, سیاست, مشاهیر, ایران نهج قرآن دارابکلا...ادامه مطلب
ما را در سایت نهج قرآن دارابکلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nahjeqoranedarabkola بازدید : 41 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:22